بعضی وقتا یه حرفایی باید گفته می شد که باید در لفاقه می بود تاهم حرمتها حفظ بشه هم جذبه پدرانه ولی این فرزندان بودن که باید معنی که همچون دُر د رداخل کاسه نهفته است را می یافتند این هم نمونه ای از این سخنان
منیر از دست من ناراحتی ،از من بدت میاد؟؟!!
یعنی: آروات چرا محل .... هم به آدم نمی دی نمیگی ماهم آدمیم یه ذره هم به ما توجه کن
دخترم گیتی ! خطط خیلی خوشگله جزوه نوشتنتم خیلی خوبه راحت میشه خوند وفهمید
یعنی :جون دده بیا بگیر این جزوه های منو بنویس دیگه من حوصله ندارم بابا (البته این ترفند هر ازگاهی کارساز بود:))
پدر: دخترم آرایشت زیاد نیست سرپرستی گیر می ده ها ؟ بیتا:نه پدر! واسا منو رد کن!
یعنی: این چه وضعشه چار کیلو مالیدی من تو این شهر آبرو دارم ...
عروسم مریم ببین من برنا مه رو نوشتمااااولی چند تا اشکال توش دارم هر کاری می کنم درست نمیشه یه نگاهی بهش می ندازی.
یعنی :عروس گلم بیا بشین عین این عروسای خوووب برنامه پدرت رو بنویس و پروژه شو تکمیل کن.
گلابم دلم برات تنگ شده نیستی چندوقته کم پیدایی
یعنی: بچه خجالت بکش آدم این قدر زن ذلیل چیه همش میری اتاق سمانه اینا واسه ما افت داره