دفترچه یادداشت ۲ رفیق باحال

دنیای مجازی بچه های۱۶و۲۰:دوباره کنار هم تا همیشه

دفترچه یادداشت ۲ رفیق باحال

دنیای مجازی بچه های۱۶و۲۰:دوباره کنار هم تا همیشه

خانواده دوم من :اتاق 16

بچه ها من 2 سالی که دانشجو بودم توی خوابگاه یه اتاق 10و11 نفره داشتیم .کسایی که تجربه خوابگاهی بودن رو دارن میدونن که بعضی مواقع  تو خوابگاه آدم دلش میگیره،دوست داره پیش خوانوادش  باشه،مامانشو صدا کنه ،باباشو صدا کنه و...

ما هم تصمیم گرفتیم  باهم یه خانواده مجازی تشکیل بدیم تا یه خورده از این دلتنگیامون کم بشه.حالا میخوام اینجا یه توضیح کوچولو درباره اعضای خانوادم بدم.اینارو بخونید ببینید چطور خونواده ای داشتم!!!

معرفی اعضای اتاق 16

1-آقا جون(که خودم باشم):عرضم به حضورتون که بنده آقاجون  تشریف دارم که میخوام اعضای خانوادمو براتون معرفی کنم هرچند درست نیست که از خودم تعریف کنم ولی می خوام تعریف کنم:من  یعنی آقاجون ،پدر خانواده بودم(همونطور که میدونید پدر در راس خانواده قرار داره)یه آقاجون مهربون،دوست داشتنی،عاشق خانواده،با اخلاق،صبور،باخدا(وااااااااای من چقدر خوبم...خودمم باورم شد).اینو بگم من خیلی آقاجون باحالی بودم،همه بچه هام پیش من با دوست دختر و دوست پسراشون حرف میزدن اصلا عین خیالم نبود(نه که بی غیرت باشماااا) شدیدا نظارت داشتم تو روابطشون،خب به همین میگن دوستی تحت نظر خانواده ....

یه اخلاقی هم  داشتم این بود که وقتی بچه ها به حرفم گوش نمیدادن بهشون میگفتم از ارث محرومید....یادش بخیر ...

اینو جدی میگم تو این تجربه 2 ساله ای که داشتم  از آقاجون بودن خیلی خوشم اومده...بعضی موقع ها آرزو میکردم ای کاش من واقعا آقاجون بودمو یه خونواده ای که الان معرفی میکنمو داشتم.

خب  اینام اعضای خانوادم:

2-مریم : نن جون بچه ها که میشه آرواد من (قابل توجه اونایی که ترکی بلد نیستن:آرواد یعنی زن):اولین  کسی که تو دانشگاه باهاش دوست شدم...خیلی جیگره...بعضی موقع ها با خودم میگفتم ای کاش من واقعا  پسر بودم تا با مریم عروسی میکردم آخه خیلی آرواد خوبیه....از خودمم بیشتر دوسش دارم...همیشه با هم درحال  کل کل کردن بودیم(البته با شوخیا) خب کل کل نمک زندگیه دیگه..همیشه بهش میگفتم بوشیاجام بیلی(یعنی میخوام طلاقت بدم) اونم میگفت :مهریه مو میذارم اجرا....بعد بحث بالا میگرفت سر اینکه من بعد طلاق نمیذارم بچه ها رو ببینه...آخی چقدر میخندیدیم...مریمی از همین جا بهت میگم دلم برات تنگ شده

3-ثریا:دختر مطلقه م:ثریا دختر بزرگم بود که طلاق گرفته بود نکته جالب اینه که دامادم این دخترمو طلاق داده بود دختر کوچیکمو(پایین تر راجع بهش توضیح میدم) گرفته بود...میبینید چه آقاجونه بیخیالیم....همیشه  با هم بودیم....این دخترم خیلی ماه بود،آقاجون گفتنشو با دنیا عوض نمیکنم...ظاهروباطنش یکی بود...شنیدید که باباها خیلی دختراشونو دوست دارن؟؟؟منم اینطوری بودم، همیشه درددلامو به این دخترم میگفتم(یکی نیست بگه آخه پس آروادت چیکاره بود؟؟؟)عشق آهنگ بود(نه که خودم نبودم) الان نامزد کرده...دخترم اگه الان اینو میخونی بهت میگم بعد عروسیت آقاجونو فراموش نکنیاااااااا...من یک عمر برای تو زحمت کشیدم..کلی عرق ریختم کار کردم تا تو به اینجا رسیدی حتما پیشم بیا

4-سعیده:دختر مهندسم: وااااااااااااای این دخترم خیلی کنجکاو بود...آقاجون گفتناشو بگووووو...عاشق آقاجون گفتناشم، همیشه میگفت آقاجوووووووون(دخترا لوسن دیگه)منم میگفتم:جون آقاجوووووووووووووون(آقاجون بودنم عالمی داره هااااا میخوایید امتحان کنید).بعضی موقع ها با یه لهجه خاصی باهم حرف میزدیم که آخرش خودمونم خندمون میگرفت....نماز صبح ها رو بگو...همیشه باهم نماز صبح میخوندیم...یادش بخیر یه بار ساعت دو نصف شب بیدارش کرده بودم واسه نماز صبح(عمدی نبودااااا.اشتباه شده بود)دیگه چیکار کنم پیریه دیگه!!؟؟ اکثرا در حال حل کردن جدول بود...ریاضیشم خیلی خوب بود.ه موقع  قرعه کشی واسه درست کردن ناهار،همیشه خدا ،برنج قرعه  سعیده میافتاد(10 نوع برنجو قاطی میکردیم)  ...خیلی هم خوب میپخت(واقعا یه سرآشپز حرفه ای میخواد تا 10 نوع برنجو  باهم دم بذاره).دختر مهندسم میدونم که حتما این متنو میخونی...میگماا دخترم قرار بود درستو بخونی و مهندس شی و بری سرکار حقوق بگیری بفرستی برای آقاجوووووووووون..چی شد پس؟؟؟؟

خودمونیمااااا همش دخترامو میگم یه موقع پسرام ناراحت میشن احساس میکنن دارم بینشون فرق میذارم.حالا یکی از اوقلان هامو(پسر)معرفی میکنم:

5-لعیا:پسر ارشدم:این پسرم یه ترم از ما بالاتر بود...بنده خدا پسرم هنوز ازدواج نکرده بود...همش به فکر خواستگاراش بود،خنده هاشو بگو،میمیرم واسه اون خنده هاش.پدرو پسر خیلی باهم خوب بودیم...لعیاااا هیچ وقت یادم نمیره اون شبی که  باهم تو حیاط نماز میخوندیم،خیلی با صفا بود....همونطور که گفتم این اوقلانم یه ترم از ما بالاتر بود واسه همینم زود لحظه ی جداییمون فرا رسید،ما هم که دلمون نمیومد بگیم واسه همیشه از پیشمون میره گفتیم پسرمون بورسیه(بورصیه،بورثیه) شده بره خارج درس بخونه واسه همینم از پیشمون میره ولی دوباره برمیگرده(چون واقعا نمیتونستیم باور کنیم که از پیشمون میره)آخه پسر عصای دست پدره دیگه...آخ پسرم الان کجایی؟؟

اگه اجازه بدین 2 دختر دیگه مو معرفی کنم:

6-جمیله:دختر گلم :وای قیزیم(دخترم) الان کجایی؟؟نمیگی آقاجون بدون تو دق میکنه؟؟؟همیشه تو دعوای زن وشوهری بین من و ننش طرف منو میگرفت ،آخه دخترا بابائین دیگه(منم تو خونمون اینطوریم) همیشه آقاجون صدام میکرد(تو دانشگاه،خوابگاه،بیرون) اصلا یادم نمیاد منو به اسم خودم صدا کرده باشه. چه شیطونیایی میکردیم با این دخترم...وقتی باهم یه جا میافتادیم دست به چه کارایی که نمیزدیم.یه بار باهم رفته بودیم بازار، جمیله 500 تومنی لازم داشت،نه که همیشه آقاجون صدام میکرد،جلوی فروشنده برگشته بهم میگه آقاجووووون ؟؟؟منم که حواسم نبود  برگشتم گفتم:جون آقاجوووووون؟؟؟گفت:500 تومنی داری؟؟؟گفتم :آره دختر گلم...خلاصه همینطوری داشتیم حرف میزدیم بدون اینکه حواسمون به فروشنده باشه...یه موقع برگشتیم دیدیم فروشندهه داره مارو نگا میکنه و قه قه میخنده...اصلا حواسمون نبود..تازه بعدا متوجه شدیم که چی شده...دخترم از همینجا میخوام بهت بگم خیلی دوست دارم.

7-هاجر:دختر ته تقاری آقاجون(هاجی خودم):آخی هاجی..دختر کوچولوی خودم...همیشه هاجی صداش میکردم.از هممون کوچیکتر بود..همیشه وقتی دلش میگرفت دفتر خاطراتشو درمیاورد و شروع میکرد به نوشتن.منو هاجی همیشه تختامون پیش هم بود.دختر کوچولوی خودم...خوابای ترسناک زیاد میدید...عشق بازی کامپیوتری بود...بعضی موقع ها میدیدی هممون داریم خودمونو میکشیم واسه امتحان فردا ولی هاجی  داره پشت کامپیوتر بازی قارچ خور....خدایی خیلی درسش خوب بود نخونده 20 میگرفت(دختر خودمه دیگه به آقاجونش رفته..البته دور از چشم ننش).حالا بذار یه خاطره از خودمون بگم:یه سری تو دانشگاه واسه  کارای مربوط به کارآموزیمون هاجی رفته بود تو اتاق یکی از این مسولا...از قضا این مسئوله یه آقای تقریبا مسن بود...منم که عادت داشتم به هاجر بگم هاجی...یه دفعه ای یه کار واجب پیش اومد رفتم دنبالش ... درو زدم  گفتم هاجی بیا بیرون کارت دارم. اصلا حواسم نبود..بیچاره اون مرده شوکه شده بود فکر میکرد با اونم...البته بعدا خودمم خجالت کشیدم.
هاجر دوست دارم یه بار دیگه روبه روت وایستمو هاجی صدات کنم تو هم بهم بگی آقاجووووووووون.

8-مینا:اوقلان کوچیکم:این پسرم یه ترم بعد ما بود.خیلی قشنگ حرف میزد...از جمله بچه های اتاق بود که هیچ وقت  اسممو صدا نکرد.همیشه  بهم میگفت آقاجون.خیلی صبور بود...وقتی مشکلی واسش پیش میومد مثل کوه جلوش وایمیستاد(خوب معلومه دیگه پسر به پدرش که من باشم میره دیگه).جاتون خالی هر کی رو تو خوابگاه ازش خوشم میومد خواستگاری میکردم واسه این پسرم..جالب اینجاست که همشونم جواب مثبت میدادن...فکر کنم  سه چهارتایی زن داشت.اوقلوم کجایی..ای عصای  دستم....

9-پریسا:پسر همسایه:این پسر همسایه با دختر همسایه(پایین راجع بهش توضیح میدم) همیشه خونه ما بودن.منم دیدم که اینا صبح تا شب خونه پلاسن، به فرزندی قبولشون کردم.پریسا خیلی بچه باحالیه..همیشه تو قطار یکی رو طور میکرد...خاطره های قشنگی تعریف میکرد...تیکه کلامای جالبی هم داشت...

سیر تکاملیه تکه کلام های پریسا(این تیکه کلامارو باید با لهجه ترکی بخونید):1-واااااااااااا 2-آرهههههههههههههههه 3-پدرشو درآوردی  4-واقعیتش سمیرااااااااااااا .  دیگه بقیشون یادم نمیاد

پریساااااااا دل آقاجون واست تنگ شده.....

10-سمیرا:دختر همسایه:البته باید بگم چون من پریسا رو به فرزندی قبول کردم سمیرا هم که زنشه میشه عروسم.فکر کنم همتون میدونید که پدرشوهر چقدر عروسشو دوست داره!!!منم همینطوری بودم..آخی عروسم خیلی حواس پرت بود وقتی میرفت بیرون  بهش میگفتی یه چیزی از بیرون برام بخر،برگشتنی  میگفت یادم رفت.خیلی مهربون بود.همیشه بهش میگفتم عروس گلم....زن و شوهر(پریسا وسمیرا) طرز حرف زدنشون عین هم بود...ولی عروسم  یادت باشه تا آخر عمرت باید با منو نن جونت زندگی کنیااااا....فکر خونه مستقلو از سرت بیار بیرون

عروس خوشگلم الان کجایی؟؟؟ دلم هواتو کرده.

11-نگین:نوه خوشگلم:آخی نوه کوچولوی من...بچه طلاقه(نگین بچه ثریا که اون بالا واستون توضیح دادم)بعد جدایی مامان و باباش پیش پدرش میموند...آخی باباش آخرا معتاد شده بود(منظورم دامادمه ها نه بابای راستکیش).باباش نمیذاشت زیاد بیاد دیدن مامانش.

نگین  جزء اون دسته از بچه ها بود که همیشه آقاجون صدام میکرد فکر کنم اصلا اسممو یادش رفته بود...خیلی خوشگل و جیگر بود..یه دل داشت اندازه آسمون...ولی حیف که خوابگاهمون از هم جدا افتاد.. خوشم میومد هیچ وقت به پسرا محل نمیذاشت(الهی آقاجون فدات بشه).

نگینم دوستت دارم

راستی یه دامادو عروس و  یه  بچه دیگه هم داشتم( از تو جوب پیداش کرده بودم و به فرزندی قبولش کرده بودم )که دیگه  وقت تنگه  فرصت نمیشه تا توضیح بدم.

خب دوستای  خوبم اگه از دخترای من خوشتون اومده و قصد ازدواج باهاشون دارید اول خودتونو به من معرفی کنید (آقاجونم دیگه) حالا اگه من تایید کردم بهشون معرفیتون میکنم.

اینم از اعضای خانوادم.چطور بود؟البته الان از هم جدا افتادیم.دعا کنید تا تو کارشناسی دوباره پیش هم باشیم.من به عشق اونا زنده م.

یا علی....

میلاد مولا علی علیه السلام

*ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی است جان من، جانان من، روح و روان من علی لست تا علی (ع) دارم ندارم کار با غیر علی شکر لله حاصل عمر گران من علی است میلاد امام علی(ع) مبارک باد 

 

 

 

 

 

 

 

*روز پدر برخودمون هم مووبارک  *

dada20,aghajone16

تولد گلاب

27خرداد تولد گلاب اتاق 20 

***تولدت مووووبارک گلابم*** 

  

باشی نباشی پیشه من تو بهترین همنفسـی

هرجای دنیـا که میــــری به ارزوهـــات بـرسی

روزه تـــولـــده توئه میـــــلاده هرچی خاطــــره

روزی که غیـره ممکنه هیچ جـــوری از یادم بره

*DADA*

یه حدیث توپ

امام صادق (ع):"دل حرم خداست، در حرم غیر خدارا منشان."

جووووووووووووووووووک

غضنفر بچش کور به  دنیا میاد پسر هم بوده اسمشو میذاره حیدر مریم زاده!!!!!!!